انسان همواره در برابر نيروهاى فراطبيعى واكنش هاى متفاوتى از خود بروز مى دهد. يكى از اين واكنش ها درباره ترس از مرگ و نيروهايى است كه به نظر او ارواح پست و خبيث است; مشهورترين واكنش انسان به صورت انجام قربانى است. از اين رو انسان از روزگار كهن به مناسك و اعمالى چون قربانى براى مهار و ارتباط با نيروهاى فراطبيعى دست مى زد.
رسم قربانى از كهن ترين زمان هاى تاريخ در تمامى اقوام، فرهنگها و تمدن ها رايج بوده است. اين سنت گاه به صورت اهداى قربانى هاى خونين و گاه به صورت قربانى هاى دسته جمعى انسانى و حيوانى و گاه ديگر به صورت هداياى غير حيوانى از گياه و سنگ هاى قيمتى مرسوم بوده است. اشكال متفاوت اين عمل در گذشته غير عقلانى تر بوده و كم كم در طول تاريخ صورت عقلانى ترى به خود گرفته است.
نمادسازى را مى توان سير تحول و تكامل ساختارى در نحوه ارتباط با نيروهاى فراطبيعى دانست. اين شيوه عقلانى گاه متأثر از اديان الهى به ويژه ابراهيمى آن است. در واكنش نمادسازى به جاى انسان، موجودات ديگرى قربانى مى گردند تا نمايان گر خونريزيى باشند كه بايد در راه نيروهاى ماوراى طبيعى ريخته مى شدند. در برخى از اقوام نمادسازى به گونه اى است كه آدمك مومى به عنوان نمادى از قربانى به آتش كشيده مى شود، مانند كارى كه ما براى بيان يك حادثه رانندگى به وسيله ماشين هاى اسباب بازى و آدمك ها انجام مى دهيم. نمادسازى براى قربانى در اقوام متأخرتر و در شكل عقلانى تر خود به صورت كشتن حيوانات خود را نشان مى دهد.
قربانى در حقيقت آيينى است كه براى ارتباط ميان انسان و ماوراى طبيعت صورت مى گيرد. اين رابطه ممكن است براى كسب قدرت معنوى و شركت در الوهيت يا در جهت رفع نقايص و ضعفهاى انسان صورت بگيرد. در تمامى مراسم قربانى و مناسك آن ما با اين رفتار و واكنش انسانى رو به رو هستيم كه قربانى مورد احترام و به شكل تابو مورد توجه انسان است. به اين معنا كه چيز قربانى شده داراى حرمت و احترام ويژه اى است. بنابراين قربانى پيشكش شده نبايد خورده شود. در برخى از اديان براى دورى و پرهيز از بى احترامى به قربانى و اينكه خورده شود آن را مى سوزانند.
قربانى در اصطلاح گرفتن زندگانى موجود زنده چه از انسان، حيوان يا گياه است كه از راه كشتن يا سوزاندن يا دفن كردن يا خوردن به منظور تقرب به خدايان و جلب نظر نيروهاى ماوراى طبيعى صورت مى گيرد[1]
واژه قربانى در عربى از كلمه قرب به معناى نزديكى است. اين لفظ مى رساند كه در همه قربانى ها نزديكى جستن به خدا يا خدايان يا نيروهاى ماوراى طبيعى منظور بوده است. همين واژه در زبان هاى اروپايى (كه متأثر از فرهنگ يهودى ـ مسيحى هستند) از واژه (Sacrifice) به معناى مقدس ساختن استفاده مى شود. به نظر ايشان چيز قربانى شده به وسيله آيين و مناسك خاصى ابعاد تقدس و حرمت به خود مى گيرد و اين تقدس به معناى دورى و پرهيز از استفاده هاى معمولى از آن چيز است.
به هر حال در همه اديان قربانى شدن براى خدايان جنبه اى از تقدس احترام و تابو برخوردار است كه بدين وسيله قربانى كننده مى كوشد تا توجه و محبت نيروهاى ماوراى طبيعى را به خود جلب نمايد.
منشأ قربانى: برخى از مردم شناسان و پژوهشگران بهويژه فيلسوفان اديان و جامعه شناسان بر اين عقيده اند كه قربانى را بايد در رسوم برخى از ملت هاى كهن دانست كه هداياى خوراكى و نوشيدنى را همراه مرده دفن مى كردند. به اعتقاد ايشان با گذشت زمان ارواح نياكان مورد احترام بيشترى واقع مى شدند تا آنجا كه حتى به مقام الوهيت نيز ارتقا مى يافتند و به دنبال آن خوراكى و ساير قربانى ها به مردگان به طبع به عنوان هدايا و پيش كشى براى خدايان بدل مى گرديد. برخى ديگر از پژوهشگران معتقدند كه بسيارى از اقوام خدا را ذات قادر مطلق حاضر و ناظر در همه جا نمى دانستند و معتقد بودند كه يك رشته شباهت هايى ميان آدميزاد و جانوران و گياهان و نيز اشياى بى جان ديگر وجود دارد كه اين ارتباط از طريق قربانى تقويت مى گردد. قربانى دادن بخشى از مناسكى در جهت نزديكى به طبيعت و ارتباط با آن تلقى مى شد. به بيان وى مفهوم ابتدايى قربانى عبارت از هديه اى بود كه به خدايان و نيروهاى طبيعت تقديم مى شد تا موجبات آشتى ميان قربانى دهنده و آن نيروها فراهم گردد[2]
به نظر مى رسد كه انسان ميان خود و جانوران ارتباط نزديك ترى را احساس مى كرد; از اين رو به جاى قربانى كردن انسان حيوانات را به قربانگاه مى برد تا به نحوى نشان دهد كه ميان آنها و جانوران قرابتى وجود دارد كه با كشتن جانور در حقيقت انسانى را ذبح نموده و به خدا هديه نموده است. در برخى از اقوام اين ارتباط ميان انسان و حيوان ملحوظ شده به گونه اى كه ميان خدا و جانوران قرابت خونى وجود دارد; از اين رو ذبح حيوان مقدس با تشريفات خاص در حقيقت احترام گذاشتن به خدايان است و خوردن گوشت قربانى به صورت تقويت رابطه ميان انسان و خدا قلمداد مى شود.
از زمان خلقت حضرت آدم(ع) موضوع قربانى كردن وجود داشته است و به خلاف مطالب يهوديان، اختلاف هابيل و قابيل فقط بر سر قربانى كردن رخ داد; قربانى هابيل را خداوند قبول كرد و قربانى قابيل مورد قبول خدا واقع نشد. در آن زمان، اگر قربانى مورد قبول واقع مى شد نشانه ويژه اى به همراه داشت. همين موضوع موجب حسد به هابيل شد كه در نهايت، به كشته شدن او منجر گشت. بعدها مراسم قربانى كردن در طول حيات بشرى انحرافات زيادى پيدا كرد; به گونه اى كه حتى قربانى كردن به انسان ها نيز تسرّى يافت كه برخى از آن ها بيشتر به افسانه شبيه است. تنها براى روشن شدن گوشه كوچكى از اين انحراف بزرگ، به چند مورد اشاره مى شود:
«در بين سامى هاى آسياى غربى، پادشاه در مواقعى كه مملكت در معرض خطرى بود، پسر خود را فداى قوم خويش مى كرد. وقتى پادشاه «موآب» (Moab)[3] مورد هجوم اسرائيليان قرار گرفت و حلقه محاصره تنگ شد، دستور داد پيكر پسر ارشدش را، كه قرار بود جانشين وى شود، در قربانگاه شهر ـ به عنوان فديه اى به حضور خدايان بسوزانند.»[4] درحالى كه قربانى هاى پيشين فقط شامل پسران ارشد مى شد، به تدريج نوبت به كودكان رسيد; براى تسكين دل خدايان و شياطين، آنها را مى كشتند و مى سوزاندند. در چنين شرايطى است كه رب النوع جنگ به عنوان حريص ترين خدايى كه بيش از همه قربانى مى طلبد، وارد صحنه مى شود. در حالى كه مثال مزبور قربانى انفرادى بود، قربانى گروهى نيز رسم رايجى بود:
«هنگامى كه اهالى كارتاژ (Carthage)[5] مورد هجوم آگاتوكلز(Agathocles)[6] قرار گرفتند و شكست خوردند، مصايب خود را به خشم و قهر منتسب كردند; زيرا در ايام پيشين، راه و رسم ايشان چنين بودكه اولاً خود را قربانى او كنند، ولى بعداً تغيير روش دادند و عادتشان بر اين جارى شد كه ديگران را خريدارى كنند و آنها را براى قربانى شدن پرورش دهند. چنين بود كه براى تسكين قهر خدايى، كه برايشان غضب كرده بود، دويست طفل از زبده ترين خانواده هاى مملكت را براى قربانى گرد آورند و سيصد طفل ديگر نيز، كه خودشان داوطلب مرگ شدند، بر غلظت ماجرا افزودند و آن ها يكايك بر دست هاى لغزنده پيكره برنجين بت قرار گرفتند و از آن جا يكسره به گودالى از آتش سرنگون شدند و بدين سان، قربانى راه وطن گرديدند.
رسم قربانى انسانى اندكى پيش از آن كه به زوال گرايد، به اوج شدت خود رسيد. حتى اطفال مؤنث به گودال آتشين افكنده مى شدند. در قاره امريكا نيز قربانى هاى بى رحمانه اى در اقوام گوناگون صورت مى گرفت. اين موضوع حتى در اقوام پيشرفته اى همچون آزتك ها[7](Aztec) و اينكاهاى[8] (Inca) كشور پرو مشهود بود. «كيش و آيين قربانى كردن بچه ها در پرو ـ مكزيكوى قديم ـ رواج عظيمى داشته است. قبايل كيتو در دوران ماقبل اينكا هر بچه اى را كه اول به دنيا مى آمد، قربانى مى كردند. در پرو ادعا شده است كه با تشكيل حكومت و روى كار آمدن هر اينكاى جديد، تا هزار طفل قربانى مى شدند[9]
هومر و اسميت در همين باره مى نويسند: اعتقاد بر اين است كه قربانى كردن انسان ها با آزتك ها به كامل ترين مرحله تكامل خود رسيد. كورتز (Cortez) از وجود پنج هزار جمجمه در معبد بزرگ خبر داد و پرسكوت (Prescott) تخمين زده كه رقم سالانه قربانيان در سراسر اين امپراتورى از بيست هزار تجاوز مى كرده است.
وى اى. تامس فقط چند سال بعد، جريان يك قربانى دسته جمعى را به شرح ذيل روايت كرده است:
«هنگامى كه معبد بزرگ (Huitsilopochtli) در 1486 وقف قربانى شد، صف طويل قربانيان بالغ بر پنج كيلومتر مى شد، در اين كشتار وحشتناك بالغ بر هفتاد هزار موجود بشرى قربانى خدايان شد!»[10]
با گذشت زمان و متمدن تر و با فرهنگ تر شدن مردم، اين قبيل كشتارها و قربانى هاى وحشتناك پايان يافت، به گونه اى كه امروزه اين گونه مراسم فاجعه بار را تنها بايد در كتب تاريخى جست و جو كرد.
شريعت يهود را به حق مى توان سرآمد شرايع الهى در اجراى آداب و رسوم دينى، به خصوص سنّت قربانى، دانست. اين سنت نزد قوم عبرى يكى از عبادات مهم به شمار مى رفت. آداب و رسوم قربانى در كتب مذهبى يهود، در فصل قداشيم(مقدّسات) مطرح است; زيرا قربانى براى يهود در شمار مقدس ترين خدمات به شمار مى رفته، پيروان يهود طى مناسكى ويژه، براى توبه و اعتراف و تقديس و كفاره و شكر، به انجام قربانى هاى خونى و غير خونى، در مذبح هاى خصوصى يا در معبد كوچك بالاى تپه ها مبادرت مىورزيدند[11]
در آيينه يهود قربانى هاى مختلفى وجود دارد از آن جمله قربانى هاى سوزاندنى، قربانى هاى پيشكشى، قربانى هاى جنباندنى، افراشتنى و قربانى خطا و گناه.
1. قربانى هاى سوزاندنى براى كفاره گناهان بود كه مى بايست نرينه بى عيب گاو و يا گوسفندان را در نهايت رغبت و ميل قربانى كنند[12] يهوديان به اين نوع قربانى «اولاه» به معناى آنچه كه بالا مى رود گويند; زيرا با سوختن آن، دودش به مشام يهوه مى رسد. آن ها به دود قربانى «رايحه آرام بخش» مى گويند[13]
2. پيشكشى ها كه شامل آرد و روغن و زيتون و كندر بود كه قدرى از آرد و روغن و تمام كندر را بر قربان گاه گذارده، مى افروختند.
3. جنباندنى ها نوبر محصولات زمينى بود كه در عيد «فصح» تقديم يهوه مى شد.
4. هديه افراشتن كه از محصولات بعد از درو بود.
5. قربانى سلامتى براى تقديس خداوند بود كه مى بايست از حيوانات و محصولات كشاورزى تقديم مى شد.
6. قربانى هاى خطا و گناه، كه براى كفاره به عمل مى آمد و به جا آوردن آن براى زدودن گناه شخصى يا غير عمدى، به عهده كاهن بود; شخص خطاكارى دست خود را بر سر بزى مى گذارد، به گناه خود اعتراف مى نمود، آن گاه حيوان را به دست كسى داده، آن را در دشت برده، قربانى مى كرد.
از ديگر تقسيم بندى هايى كه برخى از محققان، از قربانى يهودى نموده اند، تقسيم بندى قربانى ها به خونى و غير خونى است. طبق اين تقسيم بندى، قربانى خونى شامل حيوانات اهلى مانند گاو و گوسفند و كبوتر مى شد و قربانى غير خونى از نوبر ميوه هاى فصل و شراب و زيتون و آرد تشكيل مى گرديد[14] نزد كنعانيان نيز قربانى انواع گوناگونى داشت. از آن جا كه برخى از اسباط يهود، كه به زندگانى كشاورزى و فلاحتى پرداخته بودند. متأثر از قربانى هاى كنعانى گشتند، از اين رو، ذكر آن موارد در اين جا مناسبت ندارد. نزد كنعانيان، دو نوع قربانى متداول بوده: يكى عبارت بود از اهداى هدايا مانند نوبر گله ها[15] و نوبر ميوه ها; و ديگرى مراسم «عشاء ربانى»[16](COMMUNION)
همان گونه كه از تقسيم بندى پيشين برمى آيد، مى توان دريافت كه قوم يهود نيز همچون بسيارى از اقوام و اديان ديگر به پيشكشهاى گياهى، جانورى و انسانى به درگاه يهوه عقيده داشتند.
قربانى گاو سرخ: از ديگر قربانى هاى مهم نزد يهود قربانى گاو به درگاه يهوه بود. پس مراسم قربانى اين حيوان از اين قرار است كه پس از كشتن گاو در محلى بيرون از معبد، كاهن انگشت خود را در خون قربانى فرو مى كرد و آن را هفت مرتبه به سوى پيشگاه خيمه اجتماع مى پاشيد. پس از اين مرحله، پوست و گوشت و خون گاو با سرگين او سوزانده مى شد[17] و خاكستر آن توسط شخصى طاهر جمع آورى و با آب مخلوط مى گرديد و در جايى پاك نگه دارى مى شد تا جماعت بنى اسرائيل از آن آب به عنوان آب تنزيه براى تطهير استفاده كنند. اين قربانى زمانى صورت مى گرفت كه كسى در خيمه گاه يا بيرون از آن مى مرد. در اين مواقع هر كه مرده آدمى را لمس كرده بود به مدت هفت روز نجس مى شد و براى تطهير لازم بود خود را با آب تنزيه بشويد.
قربانى هاى انسانى: در تاريخ قوم بنى اسرائيل افزون بر قربانى حيوانات و محصولات زمينى از قربانى انسان نيز نشانه هايى در دست است. روايت حضرت ابراهيم(ع) و فرمان قربانى اسحاق از ديدگاه يهوديان نشان دهنده رواج رسم قربانى انسان ميان قوم بنى اسرائيل است. داستان از اين قرار است كه خداوند حضرت ابراهيم را فرمان داد تا فرزندش اسحاق را قربانى كند. حضرت ابراهيم نيز عليرغم علاقه وافر به پسر، به فرمان خداوند سر تسليم فرود آورده و آماده قربانى شد ولى در آخرين لحظات به هنگام قربانى گوسفندى نزد حضرت ابراهيم(ع) حاضر شد تا جانشين قربانى اسحاق گردد.
آن چه به نظر مى رسد اين است كه قربانى انسان در ميان اديان و مردمان عصر حضرت ابراهيم رواج داشته است و آن حضرت بدين شيوه قربانى كردن حيوان و ريختن خون آن را به جاى كشتن انسان قرار داد تا اين رسم غير اخلاقى و ضد انسانى از ميان رود. يهوديان نيز رسم جايگزين را پذيرفته و در شريعت خود به كار بستند. آنان به ياد مى آورند كه حضرت ابراهيم(ع) به فرمان خداوند گوسفندى را جايگزين ذبح انسان نمود. در رواياتى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: اگر مردم ديگر نتوانند چنان قربانى هايى بياورند چه خواهد شد و خداوند به او گفت بگذار تا آنان آن را در برابر من بخوانند آن گاه قربانى به عهده من خواهد بود. اين گونه اظهارات بيانگر جايگزينى دعا و نماز به جاى قربانى است. صدقه دادن و روزه گرفتن از ديگر عباداتى است كه يهوديان آن را در عوض قربانى انجام مى دهند.
در شريعت اسلام، قربانى رسمى متداول است. انگيزه شارع اسلام با انگيزه بسيارى از اديان و اقوام ديگر متفاوت است. اسلام اعتقاد بسيارى از اديان و اقوام، به ويژه دين يهود، كه غرض از ذبح و سوزاندن را تقديس خون قربانى و رسيدن بوى حاصل از آن به مشام خدا مى داند، را نمى پسندد. قربانى كردن در اسلام قبل از هر چيز به خاطر ياد خدا مورد توجه است. با ذكر نام خدا كه هدف نهايى قربانى و قرب و نزديكى به اوست، مرز ايمان و شرك مشخص مى گردد. در آيه 28 سوره حج از قربانى با كنايه اسم خداوند ياد شده است. «وَ يَذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ فِى أَيَّام مَّعْلُومَـت عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَْنْعَـمِ فَكُلُواْ مِنْهَا وَأَطْعِمُواْ الْبَآئسَ الْفَقِير; و نام خدا را در ايام معين ياد كنيد كه ما آن ها را از حيوانات چهارپا روزى داده ايم تا از آن تناول كرده و فقيران بيچاره را نيز خوراك دهند.»
غرض اصلى در آنچه كه به وسيله آن تقرب به خدا حاصل مى شود ذكر نام خداوند است نه صرف قربانى كردن. خداوند درباره قربانى مى فرمايد: «وَ لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنسَكًا لِّيَذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَْنْعَـمِ فَإِلَـهُكُمْ إِلَـهٌ وَ حِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُواْ وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِين; ما براى هر امتى منسك و مراسمى قرار داديم تا به ذكر نام خدا بپردازند كه آنها را از جانواران چهارپا روزى داد پس بدانيد كه خداى شما خداى يكتا است و همه تسليم فرمان او باشيد و اى پيامبر ما تو متواضعان و خاشعان را بشارت ده».
معناى منسك وسيع تر از قربانى است و عبادات ديگر، مخصوصاً مناسك حج را در بر مى گيرد، اما در اين آيه به قرينه «ليذكروا اسم اللّه» معلوم مى شود كه منظور همان قربانى است. فخررازى ذيل اين آيه مى گويد: «معناى آيه اين است كه براى هر امتى از امت هاى گذشته، از زمان ابراهيم به بعد، نوعى از قربانى قرار داديم و سبب آن است كه نام خدا را در مناسك ذكر كنند، آن چه كه عرب براى بت ذبح مى كردند، ذبح و ذبيحه ناميده مى شد[18] در سوره «حج» مى خوانيم: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها، هرگز به خدا نمى رسد، آنچه به او مى رسد، تقوا و پرهيزگارى شماست.»
اصولاً خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد. او نه جسم است و نه نيازمند; او وجودى است كامل و بى انتها از هر جهت. به تعبير ديگر، هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديك تر شويد، قربانى، ايثار و فداكارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا و كمك به نيازمندان و مستمندان را به شما مى آموزد[19]
در جاهليت بعد از قربانى، خون آن را به ديوار كعبه مى ماليدند و با اين كار مى پنداشتند كه قربانى شان بهتر مورد قبول قرار مى گيرد. خداوند از اين گونه اعمال خرافى جلوگيرى كرد و علامه طباطبايى در تفسير آيه 37 سوره حج آورده است: «ممكن است ساده لوحى توهم كند كه خدا از اين قربانى استفاده مى كند و بهره اى از گوشت يا خون آن عايدش مى شود، لذا جواب داد كه نه، چيزى از اين قربانى ها و گوشت و خون آن ها عايد خدا نمى شود; چون خدا منزه است از هر حاجتى، تنها تقواى شما به او مى رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوا به او تقريب مى جويند.... قربانى ها اثر معنوى براى آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد به خدا برسد; به اين معنا كه جا دارد به سوى خدا تعالى صعود كند و صاحبش را به خدا نزديك كند، آن قدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند.»[20]
آنچه جاودانه براى فرد باقى مى ماند تقواست و اين توشه جلب رضايت خدا را به همراه دارد. اگر عمل همراه با تقوا و به خاطر خدا نباشد هرگز مورد قبول واقع نمى شود و فرد را به خدا نزديك نمى سازد، همان طور كه قربانى قابيل مورد پذيرش قرار نگرفت... . اگر نظر زايران تنها كشتن گوسفند باشد و اسرار و حكمت هاى آن را ناديده بگيرند هدف والايى كه متوقع است حاصل نمى شود و لذا بايد گوسفند را به عنوان فديه عزيزترين چيزها نظير فرزند تلقى كرد.
اقسام قربانى در اسلام: در تقسيم بندى قربانى، برخى آن را بر چهار نوع دانسته اند:
1. قربانى «هَدى» كه در حج تمتّع واجب است; 2. قربانى «اضحيه» كه در روز عيد اضحى (10 ذى الحجه) صورت مى پذيرد; 3. قربانى براى كفاره ارتكاب كارى كه حين احرام، ممنوع است; 4. قربانى وفاى به نذر[21]
در حج تمتّع، «هدى» در منى واجب است. قربانى شتر، سپس گاو و پس از آن، گوسفند بهتر است[22]
«اضحيه» قربانى است كه در روز دهم ذى الحجه انجام مى گيرد و آن مستحب است. اما اگر كسى در منى هدى واجب داشته باشد، آن هدى از اضحيه كفايت مى كند، اگرچه جمع بين هدى و اضحيه را مستحب دانسته اند[23]
انگيزه اين نوع قربانى، انگيزه اى تاريخى و يادآور سنّت قربانى حضرت ابراهيم(ع) است[24] قربانى روز اضحى تا كنون نيز ميان مسلمانان متداول بوده است، تا آن جا كه مسلمانان آن روز را «روز قربانى» مى نامند.
كفاره صيد در حال احرام و امور ممنوع ديگر نيز، قربانى حيوانات است و تفصيل آن در كتب حج مذكور گشته است. بعضى گفته اند كه قربانى كننده براى كفاره، نبايد از گوشت آن بخورد، بلكه بايد تمام آن را صدقه دهد.
قربانى براى نذر شامل نذر براى شكرگزارى يا دفع بليّه يا زجر است. اگر كسى نذر كرد و نذرش برآورده شد، بايد آنچه را در نظر گرفته است، قربانى كند. شكرگزارى براى نعمتى است كه خداوند عطا مى كند; از قبيل مال و فرزند[25]
در ميان مسلمانان، قربانى «عقيقه» به عنوان عملى مستحب و به بيان برخى واجب، براى سلامتى نوزاد، در هفته اول تولد صورت مى پذيرد[26] اما نذر «زجر» آن است كه كسى نذر كند، اگر فلان كار ناپسند را انجام دهد، فلان قربانى يا صدقه يا غير آن را بپردازد[27]
[1]. فرهنگ مصاحب، دكتر غلامحسين مصاحب، ذيل واژه قربانى.
[2]. توتم و تابو،، زيگموند فرويد، ترجمه باقر ايرج پور، آسيا، 1362، ص 220 ـ 226.
[3]. يك سلطنت باستانى در شرق بحرالميت و در محل سوريه كنونى است.
[4]. انسان در عصر توحش، ئولين ريد، ترجمه محمود عنايت، انتشارات هاشمى، 1363، ص 604.
[5]. از حكومت هاى كهن شهرى به همين نام در شمال آفريقا در كشور كنونى تونس كه در سال 146 قبل از ميلاد به دست رومى ها افتاد و در سال 698 پس از ميلاد بدست اعراب مسلمان افتاد.
[6]. نام جبارى كه بر ناحيه جنوب شرقى سيسيل حكومت مى كرد.
[7]. قومى با تمدن پيشرفته كه در مكزيكو مى زيستند.
[8]. سرخ پوستانى كه تا زمان هجوم اسپانيا بر پرو مسلط بوده و تمدن آنان بيش از هفت هزار سال قدمت داشته و تمدنى بسيار شاخص مى بود.
[9]. انسان در عصر توحش، ص 606.
[10]. همان، ص 607.
[11]. قربانى از روزگار كهن تا امروز، حسين لسان، مجله هنر مردم، تهران، سال 14، شماره 169 ـ 167، ص 14 و 15، به نقل از قاموس كتاب مقدس جيمز حاكيس، ص 691.
[12]. همان پيشين.
[13]. اسطوره قربانى، على اصغر مصطفوى، تهران، بامداد، 1369، ص 115.
[14]. همان، پيشين.
[15]. «عبرانيان» چنانچه از كتاب عهد عتيق بدان اشاره مى شد نخستين فرزندان مواشى و بعضى از فرزندان خود را تقديم يهوه مى كردند. در سفر خروج باب 13، فقره دوم چنين آمده است: هر نخست زاده كه رحم را بگشايد در ميان بنى اسرائيل خواه از انسان و خواه از بهايم تقديس نما، او از آن من است.»
[16]. مراسمى است كه ريشه در قوم ابراهيم دارد. طى اين مراسم عابد و معبود يعنى خداى بعل با پرستندگان خود، پس از انجام مراسم قربانى متحد و متفق مى شوند. اين مراسم در مسيحيت نمايشگر عمل مسيح در آخرين شام وى با ياران و حواريونش مى باشد كه طى آن، مسيح نان را پاره پاره كرده و به حواريون مى دهد. و مى گفت: اين است بدن من و شراب را در پياله ريخته به ايشان داد و گفت: اين است خون من (انجيل متى، آيه 26).
[17]. تورات، سفر «اعداد»، باب 19.
[18]. مجمع البيان، ج 4، ص 84.
[19]. تفسير كبير، ج 23، ص 34.
[20]. الميزان، ج 14، ص 558.
[21]. تاريخ بلعمى، چ 1341، ص 101 و نيز 230 و 236.
[22]. دائرة المعارف مصاحب، ذيل واژه قربانى.
[23]. احياء علوم الدين، محمد غزالى، ترجمه حسين ديوجم، ج 2، ص 300.
[24]. مصاحب، همان.
[25]. مصاحب، همان
[26]. كيماى سعادت، غزالى، چ 1345، ص 339.
[27]. مجله علمى معرفت، سال دهم، شماره دوازدهم، اسفند 1381، شماره مسلسل 51، قربانى در اديان، حسن فراهانى.